Wednesday, August 03, 2005

امروز از ظهر همین جور درگیر رفقای رنگو برنگه واقعی و مجازی بودم.یکی به قول آریان عزیز سرتا پا فقط ترانه ی عشقه .یکی دیگه شکست خورده اش.یکی می نویسه در حسرت یک لحظه خوبی ،یکی مینویسه با عشق زمان فراموش میشود....بابا من بیچاره این وسط چی کار کنم ؟با هر کدوم باید یه جور برخورد کنم.امان .امان از این عشق....یهویی ظهر به ذهنم زد که میل یکیو واسه اون یکی بزنم میل اون یکیو واسه این یکی تا همه شون کمی تعدیل بشن!! اما نه واسه دوست شکست خورده راه حل بهتری پیدا کردم.گفتم باشه تو راست میگی این آدما همه بد هستنو ارزش عشق ورزیدنو ندارن .اصول مهر و هم بلد نیستن. پس بیا بچسب به اون مهر بی پایان به اونی که بهتر از هر کسی الفبای مهر ورزیدنو بلده و در هر لحظه بدون اینکه تو بفهمی یا حتی بخوای داره بی دریغ و بی پایان بهت مهر میورزه.چی می خوای دیگه از این بهتر.خلاصه اگه بشه میخوام این دوستو ببرم تو حالو هوای عرفانو این جور چیزا.
ولی این وسط مطلب خاله (ندا) تو وبلاگ انتخاب زنان عالی بود.کلی حال کردم . افتخارکردم به یه چنین خاله ی خوش فکر و منصفی.خاله مشت محکمی بود به دهان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home