Friday, July 07, 2006

تعادل احساسي

به اين فكر كرديد كه چرا اكثر آدما بعد از 40 سالگي تقريبا به جايگاه ثابت وجودي خودشون مي رسند و همين طور به كمال خودشون.كمال در هر زمينه يي كمال عقلي كمال حرفه يي كمال.....
جدا از موضوع تجربه كه خيلي مهمه و اينكه تجربه ي فرد طي اين ساليان بر تكاملش تاثير ميذاره يه مسئله ي ديگه هم بنظر من هست كه خيلي موثره.(آره دوباره صحبتم سر همون احساس.هنوز اين موضوع به كلي توي ذهن من حل نشده.يعني هنوز راه حل هايي كه دنبالش بودم رو كامل پيدا نكردم ).اون عامل بنظرم رسيدن به balance احساسي همون تعادل احساسات .بازم تاكيد مي كنم منظورم احساس خاصي نيست چون در مطلب قبل بعضي از دوستان منظور منو از احساس تنها به عشق و دوست داشتن تعبير كرده بودن.در حالي كه كلمه ي احساس حالت هاي متعددي رو شامل ميشه مثلا احساس مهم بودن .احساس مطرح بودن.احساس مورد قبول بودن .احساس مورد احترام بودن ...و...و......يا احساس محبوب اين روزگار يعني احساس متفاوت بودن !!
در 40 سالگي به بعد اكثر آدما به تعادل احساسي مي رسند.واسه همينه كه چه در ظاهر و چه در باطن ما از اين افراد عكس العمل هاي شديد و پر شور نمي بينيم.علتشم اينه كه فرد طي اين مدت راه هاي ارضا انواع احساسات رو در خودش پيدا كرده و فهميده كه براي رسيدن به ميزان مورد نيازش از اين احساسات بايد چه كار بكنه و از چه طريقي عمل كنه.
من تصور مي كنم كه آدما زمان و انرژي خيلي زيادي رو براي رسيدن به اين balance احساسي صرف مي كنند.شايد چيزي حدود همون 40 سال رو.اين موضوع حجم زيادي از فضاي ذهن و وجود افراد رو طي اين سال ها اشغال مي كنه.شايد بگي خب اين چه اهميتي داره فرد داره روال عادي زندگيشو طي مي كنه ؟؟ حرف من اينه كه فرد اونقدر زمان و انرژي زيادي رو صرف اين موضوع ميكنه كه از پرداختن به موضوعات بسيار بسيار مهم ديگه يي باز مي مونه. موضوعاتي كه بيشترين تاثير رو توي زندگي حقيقيش داره.موضوعاتي كه لازمه ي پرداختن بهشون يه ذهن و يا بطور كلي يك وجود آرومه.وجودي كه در تلاطم بدست آوردن ساده ترين احساسات نباشه.ذهني كه با ابتدايي ترين وجه خودش (يعني احساسات) كنار اومده باشه.حالا موضوعي كه اين روزا ذهن منو مشغول كرده اينه كه چطور ميشه زودتر و سريع تر به اين تعادل احساسي رسيد؟؟ قبل از اينكه چنان زمان هنگفتي رو از دست بديم.در مورد بعضي از احساسات به يه نتايجي رسيدم ولي بعضيا شونو هنوز نه. نتيجه يي كه بهش رسيدم چيزي نيست جز سر خم كردن در مقابل قوانين لا يتغير هستي !! كاري كه خودم به شخصه خيلي وقت ها ازش سر باز مي زنم .اين سر باز زدن لازمه ي جوونيه مي دونم ولي عاقلانه كه نگاه كني مي بيني اول و آخرش كه اين قوانين بر وجود تو و بر هستي حاكم چه تو دوست داشته باشي چه نداشته باشي پس بهتره كه از همون اول جنگ رو كنار بذاري و هر چي خودش گفته بگي چشم.تا زودتر به تعادل احساسي برسي و همين طور سريع تر آماده ي حركت در جهت كمال بشي
.

17 Comments:

At 2:47 AM, Anonymous Anonymous said...

از اينکه ما رو هر از گاهی از تجربیات گرانقدرتون بهرمند مي کنيد ممنون... راستی شما اون زمانی که جوون بودید به این هم فکر کرده بودید که یکی از همین قوانین عالم اینه که...بگذریم باز اینجا از این حرفا میزنیم این مدادکوچولو میاد کار دستمون میده... باشه تا بعد

 
At 11:57 AM, Anonymous Anonymous said...

"بالانس احساسی "
جالبه !
مثل همیشه مطالب خوبی نوشتی
حرف بعنوان نظر زیاد دارم ولی حال نوشتنشو ندارم
......

یکی مریضه لطفا واسش دعا کن تا زودتر خوب شه

 
At 1:18 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام رفیق
البته این یکی که 40 سال باید بگذره رو هستم می دونی چرا
چون همه ی ما امیدواریم .
توی احساساتمون تا 40 سالگی
امیدوارم ماشین بخریم
ناامید می شیم که می تونیم ماشین بخریم
امیدواریم بریم سفر
نا امیدو می شیم بریم سفر
خلاصه هر روز هی دست و پا می زنیم که ببینیم چی می شه بالاخره هست یا نه
تا اینکه 40 سالمون می شه و می بینیم دیگه این دست و پا زدن ها فایده نداره و باید بالاخره یک چیزی رو انتخاب کنیم (بالانس احساسی)
اساس موافقم دربست می ی

 
At 10:09 AM, Anonymous Anonymous said...

یه بزرگی میگه خوشبختی یعنی هماهنگی با روزگار:حالا ,چه یه سال چه 40 یا 100 سال.
و یه بزرگتری میگه انسان مثل یه رود خونه می مونه هر چی عمیقتر آرومتر.
حالا در مورد احساس:چرا همه فکر می کنند به هر احساسی ازابتدا باید رسید حالا هر چی.....در صورتی که ما با این طرز فکر بزگترین نعمتا رو از خودمون میگیریم که اولینش ارامش, بعد زمان و.........ولی احساس چی میشه .::::که اشتباه ما اینجاست که همه رو جدا از هم می بینیم اما زیباترین چیزی که هست, باید بود, درک کرد,باید دید,معرفت داشت و رسید وتکامل بخشید که درهر کدومش نعمتیه که انسان باید اون قبول کنه حالا هر کدومش یه دنیا زندگی. داره غم شادی امید رستگاری و لذت یه........دیدار (برای هر کسی یه .....می تونه باشه)ورسیدن در اینجاست که معنا پیدا می کنه حا لا برای شخصی عمری ودیگری لحظه ای.

 
At 3:48 PM, Anonymous Anonymous said...

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام
مطلب جالب بود
من فكر مي كنم كه بالانس احساسات تعبير خوبي نبا شه
چون احساس يعني عدم قرار گرفتن در چهار چوب عقل
فارغ از هر گونه محاسبات
ولي 40 يك عدد سحر آميز است
چرا كه در 40 سالگي احساس سوار بر كشتي عقل ميشه
ميشه سند تاريخي براي عدد40 آورد
1.حضرت محمد صلوات الله عليه در سن 40 سالگي به پيامبري برگزيده شد
2.حضرت زهرا سلام الله عليها بعد از 40 روز عبادت به پيامبر هديه داده شد
3.حضرت مهدي روحي فداه رو ميشه بعد از چهل شب چهار شنبه دعا خوندن ديد
.....
فعلا
يا علي

 
At 1:35 AM, Anonymous Anonymous said...

salam
madar

 
At 1:36 AM, Anonymous Anonymous said...

roooom sia bade chand sal oumadam

 
At 1:36 AM, Anonymous Anonymous said...

bezar neveshtato khoondam bazam miyam

byyyyyyyyyyyyyyyy

 
At 8:40 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام ببخشید که پیغامتون رو یه کمی دیر خوندم به هر حال امید وارم که خیلی دیر نشده باشه
منابع کارشناسی ارشد روانشناسی
1- زمینه روانشناسی، اتکینسون، هیگارد، ترجمه دکتر براهنی، انتشارات رشد

2- خلاصه روانپزشکی، هارولد کاپلان و بنیامین سادوک، ترجمه نصرت الله پور افکاری، انتشارات ذوقی

3- روانشناسی بالینی، سعید شاملو، انتشارات رشد

4- آسیب شناسی روانی، سعید شاملو، انتشارات رشد

5- بهداشت روانی، سعید شاملو، انتشارات رشد

6- اصول روانشناسی، نرمال ل. مان، ترجمه محمود ساعتچی، انتشارات امیر کبیر

7- ارزشیابی شخصیت، ولی الله اخوت و لقمان دانشمند، انتشارات دانشگاه تهران

8- روانشناسی مرضی تحولی، پرریخ دادستان، انتشارات ژرف

9- روانشناسی ژنتیک 1، دکتر محمود منصور، نشر ترمه

10- روانشناسی ژنتیک 2، پرریخ دادستان، محمود منصور

11- روانشناسی رشد کودک، حسن احدی، شکوفه السادات بنی جمالی، نشر بنیاد

12- روانشناسی رشد، هیئت مولفان، انتشارات سمت
موفق و سر افراز باشید

 
At 11:59 AM, Anonymous Anonymous said...

باز می بینم دیگه می خوای بزنی تو رگ کارشناسی ارشد روانشناسی و این حرفها
بابا ایول دختر
کارت درسته .
بستنی
!!!!!!!!!!!!
سری اون ورا نمی زنی

 
At 1:11 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام
متن جالبيه ولي براي من يه سوالاتي پيش اومد اول اينكه
شما گفتين " فرد اونقدر زمان و انرژي زيادي رو صرف رسيدن به اين بالانس احساسي ميكنه كه از پرداختن به موضوعات بسيار بسيار مهم ديگه يي باز مي مونه. موضوعاتي كه بيشترين تاثير رو توي زندگي حقيقيش داره" ميشه بگين اين موضوعات مهم چي هستن؟
و يه نكته ي ديگه اينكه فكر مي كنم شما يه جاي كار رو دارين اشتباه مي كنين و اون اينه كه شما فكر مي كنين كه فرد آنقدر فكرش مشغلول رسيدن به بالانس احساسي ميشه كه از پيشرفت و حركت در جهت كمال باز ميمونه
و به نظر من اين اشتباه محضه چون رسيدن به بالانس احساسي هم يه درجه از رسيدن به كماله و انسان مي تونه از همه نظر پيشرفت كنه اگر خودش بخواد واين بستگي به خود شخص داره
....

 
At 6:03 PM, Anonymous Anonymous said...

حرف شما كاملا درسته رسيدن به بالانس احساسي خودش يه نوع كمال.ميشه اسمشو بذاريم كمال احساسي.و هستن ادمايي كه حتي به اين هم دست پيدا نمي كنند.ولي اگرفرد دنبال اون موضوعات مهمي كه گفتم باشه به اون بالانس احساسي و اون آرامش و تعادل وجودي خيلي زودتر از اين حرفا نياز داره.منظورم از اون موضوعات مهم معرفت خدا و جانشينانش روي زمين بود.

 
At 11:14 AM, Anonymous Anonymous said...

البته خوبه به یه متنی گیر بدیم که فلان نقطش چه اشکالی میتونه داشته باشه و چرا یه نکته ای توش مبهم مونده...ولی راستش قبلش باید دید که منطق متن اطلا درست هست یا نه...چیزی که از اساس اشکال داشته باشه دیگه در جزئیاتش بحث کردن خیلی توجیه نداره...البته چون تو وبلاگه کلا بحثی نیست...هرچند که همین مدل متن ها رو تو کتاب ها و مقالات هم کم نمیبینیم...بگذریم شاید وقتی 40 سالمون شد به این نتیجه رسیدیم که سپیدار هم میتونه درست گفته باشه...‏

 
At 11:42 PM, Anonymous Anonymous said...

با زحمت خان موافقم با شما هم همچنين!
ببينين تا جايي كه از روايات و احاديث شنيديم سن چهل سالگي سن تكامل عقله ... همونجور كه در يك سني انسان به بلوغ جسمي مي رسه در سني هم به بلوغ عقلي ميرسه كه اون سن حوالي 40 هست، البته و صد البته وقتي عقل كامل باشه و سكان هدايت زندگي رابر عهده بگيره ميتونه اين بالانس احساسي را ايجاد كنه ... اصولا چون عقل حد كمال هست اين قدرت راداره كه انسان را بالانس كنه حالا هر نوع بالانسي ...

 
At 11:44 AM, Anonymous Anonymous said...

روز مادر بر تمامی مادران دنیا مبارک باد

 
At 2:52 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام سپیداری خوبی چطوری
رفیق
ایشالله دکتری
برکلی
هستی؟ هستم
راستی رفتم قالب وب لاگ خصوصیمو مثل مال تو کردم
آخه قبلی شده بود مال تو و دیگه نمی تونستم بهش نیگاه کنم
چون بعدش کنجکاویم گل می کرد برم وب لاگت رو پیدا کنم
منم که حساس به مسئله رفیق
عوصش کردم
دی
دی
دی

 
At 8:04 PM, Anonymous Anonymous said...

این طور که شما فکر میکنین نیست
در چهل سالگی احساسات به تعادل نمیرسندبلکه به ثبات میرسند
این چهل سالگی که معروفه هم بخاطر اینه که تحول توش تقریبن غیر ممکنه
بخاطر همینه که مثلن ناصر خسرو این قدر معروف شد
اصولن هر اخلاق واحساس و عادتی که انسان چهل سال دچارش باشه دیگه جزئی از انسان میشه ودیگه اون هیجانهای جوانی رو با خودش نمیاره

 

Post a Comment

<< Home