Saturday, October 29, 2005

فكراي امروز:

1.گاهي حس مي كنم يه حصار خيلي مهربانانه از طرف مهربون ترين آدماي هستي به دور من كشيده شده.حصاري كه تمام دونه هاش از مهره.گاهي به اين حصار نگاه مي كنم و در دايره ي صلح و آرامش و امنيتش لبخند ميزنم و گاهي هم به اين فكر مي كنم كه حصار حصاره.فرقي نميكنه كه از طرف مهربان ترينها باشه يا بي مهر ترينها.در هر صورت امكان پريدن و تجربه هاي تازه رو از آدم مي گيره.والبته در كنارش به اين فكر مي كنم كه آيا اين تجربه ها و نتايجش ارزش پاره كردن اين حصارو داره يا نه؟؟!!

2.چند وقت بود هي به وبلاگم نگاه مي كردم بعد با خودم ميگفتم بابا توام دست بردار از اين مثبت نويسي.گاهي اين فكر اينقدر ادامه پيدا ميكرد كه مي گفتم بابا ول كن اين مثبت و معقول زندگي كردنو.امروز سر يه قضيه يي عميقا خوشحال شدم كه آدميم كه معقول زندگي مي كنم نميگم مثبت چون شايد اونقدرا هم مثبت نباشم ولي اينو مطمئنم كه خيلي معقول زندگي مي كنم . كلمه ي معقول ممكنه تعابير متفاوتي رو به ذهن بياره.ولي منظور من زندگي بر مبناي يه اصول كاملا انساني و شرافتمندانه است، درگير نشدن و همراه نشدن (همون جوگيري خودمون) با صداها و هياهوهايي كه هر لحظه بصورت بسيار تاثير گذار به ذهن آدم وارد ميشه و لباس هاي زيبا به تن حقيقت ميكنه و اونو از ديده ها محوش ميكنه.
امروز يه عزيزي يه حرف جالبي زد.گفت واقعيت رو بايد عريان ديد.و من يه لحظه به حقيقت عريان چند تا اتفاق فكر كردم و ديدم كه چقدر متفاوته حقيقت عريان وقايع با اون چيزي كه ما از پس اين لباس هاي زيبا كه بعضيا به قصد وبعضيا بدون قصد واسه حقيقت مي دوزند .

3.اين شعر هم از صبح شده background ذهنم.
اين مدعيان در طلبش بي خبرانند
آن را كه خبر شد خبري باز نيامد.
آخه از صبح با هر كي برخورد مي كنم حس مي كنم كه صرفا يه مدعي بي خبر.در بي خبر بودنشون همين بس كه خيلي منم ميزنن....

4.امروز به يه مسئله ديگه هم خيلي فكر كردم اينكه بايد بشينم اين ترم حسابي درس بخونم ولي اين تنها فكري بود كه بهش هيچ توجهي نكردم :)

5.خب ديگه بسه امروز خيلي فكر كردم : ) اگه بر اساس اون حديث معروف بخوايم حساب كنيم فكر كنم من يه 500-600 سالي عبادت كردم : )

13 Comments:

At 10:49 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام، از پيام هاي پر مهرت ممنون، منو ببخش که دیر به دیر می تونم مطالبتو بخونم يا برات پيام بذارم، بگذريم، ميبينم که کلي اکتيو شدي و تو چهار روز دو تا پست نوشتی که تازه دوميش خودش سه تا پسته، آره منم قبول دارم که حصار از هر نوعش يه وقتهايي سخته، ولي اگه به من باشه ميگم تا باشه از این حصار ها باشه (: همیشه سعی میکنم مواظب باشم به خاطر ماجراجويي، بهترين چيزها و روزهاي زندگيمو از دست ندم، هرچند ريسک زياد ميکنم اما سعی مي کنم هواسم باشه که چقدر آرامش و محبت تو زندگي چيز با ارزشيه، راستی، وقت مطلب نوشتن دنبال مثبت نویسی نگرد که هرز میری، همون حسی که تو همون لحظه داری رو جاری کن تو نوشتار، اینجوری مطالبت هم با ارزش تر ميشه، لا اقل اينجوري چيزهايي رو ميگي که مال خودته و وقتي خودت مطالبت رو مي خوني حس نمي کني که همش یه دروغ بزرگه! راستی، چيو گفتي مداد کوچولو خودش اومده گفته؟ من يادم نيومد. خوب باشه، برا امروز بسته، اميدوارم شاد باشی و بتوني به دوستانت شادي ببخشي، یا علي

 
At 8:00 AM, Anonymous Anonymous said...

البته اون تفكري كه فرمودند از اين تفكرها نيست، از اين تفكرها كه 24 ساعت هم ميشه داشت، تفكر بايد در جهان خلقت باشه، در مورد خداوند و آفريدگانش باشه

 
At 5:21 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام /نمی دونم الان چی باید بگم / راستش این موقع صبح حسابی خوابم میاد ولی این دفعه قول شرف می دم که بیام /

 
At 11:06 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام/كاش مي شد همه فكراوآرزوهامون
يه روز حقيقي بشه.

 
At 1:59 AM, Anonymous Anonymous said...

نمي دونم ميشه براي مهربوني حد تعيين کرد که باهاش يک حصار دورش کشيد يا نه ؟ ا
گه بشه شايد پاره کردنش باعث بزرگتر شدنش بشه و شايد هم باعث بشه مهربونيا برن ؟
نمي دونم ميشه مهربوني ها رو دور يک طناب جمع کرد و بعد مواظب بود که نرن؟
تجربه هايي که در يک حصار به دست ميان شايد خيلي بهتر از بقيه باشه آخه خيلي ها معرفتو از توي همين زندانا ياد گرفتند.
بازم نمي دونم . مهربوني - حصار . اصلا چرا حصار؟

به تون مسئله هم زياد فکر نکن . همون که بايد اين ترم خيلي درس بخوني (چشمک)وسيع باش و تنها و سر به زير و سخت.

 
At 5:32 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام
خیلی دی سپیدار به روز کن خبر نده خب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 
At 8:32 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام
عبدت مبارک، برای ما هم دعا کن. راستی حسابی هم درس بخون. موفق باشی

 
At 3:17 AM, Anonymous Anonymous said...

salam sepidare aziz
chize khasi vase goftan nadaram joz inke neveshtehaye ghashang o aroomi dari ke adam delesh mikhad baraye yelahze hatta ye sanieam ke shode ba khoondane neveshtehat az hal o hava o afkare khodesh biad biroon o ye chize dige ke mafhoome amighiro dare be jaye zehniatesh zakhoiire kone !
kashki manam mitoonestam mese to hameye fekramo benevisam vali motassefane ham nemitoonam va ham agaram beshe o bekham benevisameshoon inghadar ziadan ke bayad az sobh ke az khab bidar misham ta shab paye computer beshinam albate be tanha chizi ke shabih nistan fekre ! bishtar be gele o shekayat shabihe !!!!
manam up kardam age doost dashti sar bezan
"shad o pirooz bashi "

 
At 9:54 AM, Anonymous Anonymous said...

سلام دوست من ...
خیلی خیلی ممنونم از نظر لطفتون :) خیلی خوشحالم کردید.

 
At 9:57 AM, Anonymous Anonymous said...

میدونی من هم خیلی دوست دارم مثبت اندیش باشم خیلی هم سعی میکنم ولی بعضی وقتها نمیشه اما همیشه سعی میکنم به قول تو معقول زندگی کنم.
با این حرف هم کاملا موافقم که حقیقت وقایع رو باید عریان دید.

 
At 10:05 AM, Anonymous Anonymous said...

چه جالب، شما از ماه جولای شروع به نوشتن کردید اینجا نه؟ من هم دقیقا از جولای شروع به وبلاگ نویسی کردم...

 
At 2:53 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام
البته فكر با تحول عبادت بعد از اون اگر هر فكر رو 70 سال عبادت بدونيم روي هم ميشه 350 سال
در ضمن مثل اينكه نوك مدادتون هم شكسته
با تراش دل اون رو درست كنيد
يا علي
2*2=5

 
At 5:09 AM, Anonymous Anonymous said...

با سلامي كه در آن مهر فراوان جاري است .
و در آن بود به معناي تمامي باقي است
مهربان با همه از ما مگريز
ميگريزي زه من از دست تهي است ...
rh

 

Post a Comment

<< Home