Monday, January 15, 2007

مي شناسيش؟؟ حتما مي شناسيش

بهش ميگن دنيا.همون كه خوشگل...همون كه ابر و باد و مه و خورشيد و فلكش در كاره ...........
از همون لحظه هاي اولي كه باهاش ارتباط برقرار مي كني به بازي دعوتت مي كنه و اعلام مي كنه كه بازيش قوانين خاص خودشو داره و همچنين بلند اعلام مي كنه كه با قوانين خدا هم كاري نداره.بازي تا وقتي تو قوانين رو قبول نكردي شروع نميشه ولي كافيه چند تا قانون رو بپذيري .از اون به بعد باهات كنار مياد چون مي دونه كه بعد از اين خود بازي تو رو ناگزير از پذيرش باقي قوانين مي كنه. تو با يك پذيرش كوچيك وارد بازي ميشي. يواش يواش براي ادامه ي بازي و براي اون بردي كه تصور مي كني در انتهاي اين بازي وجود داره ميري سراغ قوانين دنيا.حقم داري چون اين بازي كه ساخته ي دنياست فقط با قوانين خودش حل ميشه.و تو هر چقدر هم كه هوشمند باشي مجبوري با قوانين طراح بازي كني .
مگر اينكه از ابتدا اصلا بازي رو نپذيري .كه در اون صورت وضعيتت متفاوت خواهد بود با بازيكنان.


گفتم متفاوت ياد مريم افتادم.حضرت مريم...قرآن توضيح ميده كه اون چطور بازي رو نپذيرفت و از بازي كناره گرفت." اي رسول ما ياد كن در كتاب خود احوال مريم را آن روزي كه از اهل خانه ي خويش كنار گرفته ، به مكاني به مشرق (بيت المقدس) روي آورد/ و آنگاه كه ميان خود و ايشان حجابي افكند ما روح خود را بر او مجسم ساختيم." (16 و 17 سوره ي مريم) . البته فاصله گرفتن مريم در واقع كناره گيري از عرف و عادات مردم بود و اون براي خودش نسبت به روشها و افكار مردمان حجابي قرار داد.