Thursday, August 17, 2006

مست ِجواني

مست ِ جواني....مست ِ جواني..... سال هاي سال به انواع كارها ، هر كاري كه به ذهنت خطور كنه در پنهان و آشكار دست مي زنيم كارايي كه حتي اگه ساعت ها هم فكر كني دليل عقلاني و حقيقي واسه انجامشون پيدا نمي كني تنها بخاطر اينكه جوونيم و بنظر من بيشتر از جوون بودن مست جووني هستيم. با همه ي اين اوصاف فكر مي كنم اونچه كه انجام نميديم (بطور كلي بهش نمي پردازيم) مهمتر از اون كارايي هست كه انجام ميديم هر چقدر هم كه اين كارها نادرست باشه !!
جواني بنظر خودمون پر از لذت سپري ميشه اما در حقيقت پر از بي خبري (خبرهايي از جنس حقيقت.حقيقت هستي .حقيقت بودنمون).به ميانسالي نزديك ميشيم از اون به بعد دلخوش دستاوردهاي تلاش هاي جواني هستيم.يه مدت مست ِ دانش ....يه مدت مست ِقدرت.... يه مدت مست ِ ثروت.... در بعضي موارد مست ِ شهرت...... هر كدوم از اين مستي ها ما رو به انجام يه سري كارهاي خاص وا ميداره وطبعا به دنبالش از يه سري كارها باز مي داره.همچنان در بي خبري ادامه ميديم ......همچنان مست و سرخوش و بي خيال.....
كمي كه مي گذره ما بيشتر از هر چيز مست ِ تجربه هستيم.مغرور و مطمئن به تجارب مستانه ي سال هاي سپري شده !!!! و اين مستي اونقدر شديده كه ديگه جايي براي تازه ها ، جايي براي ترديد به گذشته باقي نميذاره.مي دونم خيلي تلخ شد ولي حقيقت اينه كه ما همون طور مست و در بي خبري مي ميريم بدون اينكه حتي بفهميم چرا بوديم و با بودنمون بايد چه مي كرديم.ما در حالت توهم و مستي هدف هايي براي بودنمون تعريف كرديم بدون اينكه حتي يه بار فكر كنيم كه شايد چيز ديگه يي هم غير از اينها هست.ولي خب مرگ آنچنان سيلي محكمي به ما مي زنه كه هوشيار هوشيار ميشيم اما......