Tuesday, July 25, 2006

تولدش مبارك

امروز تولد يك سالگي سپيدار.بخاطر همين يه سري تغييرات دادم توي ظاهر وبلاگ.البته قالب رو شايد به همون قالب قبلي برگردوندم چون با سپيدار بيشتر هماهنگ بود.
اسم وبلاگ رو هم بعضي از دوستان مي دونند ، براي من خيلي اسم دوست داشتني و خاطره انگيزيه.مدت هاست دلم مي خواد اين اسم رو بذارم ، تا كافه يي بشه كه دوستان بيان و توش جمع بشن و لحظات خوبي رو داشته باشيم.چقدر رمانتيك شد ! اما تصور ذهني من از يه كافه يي كه بجاي ديوار درختان سپيدار احاطه اش كردن و بجاي ميز و صندلي هاي رنگارنگ تنه هاي سپيدار جاييه براي نشستن ، به همين اندازه رمانتيك.راستي واسه اينكه دوستان توي كافه بيكار نباشند يه لينكدوني گذاشتم كه هر روز آپديت ميشه .حاصل وبگردي هاست.
آها يادم رفت به رسم اكثر وبلاگ ها با احساسات تمام بگم كه اين يك سال با اين وبلاگ چقدر برام جالب و ... بود.خب چون حقيقتا نبود.اينم يه چيز معمولي بود مثل همه ي چيزاي ديگه.البته من فوايد و جذابيت هاشو انكار نمي كنم.........

Friday, July 07, 2006

تعادل احساسي

به اين فكر كرديد كه چرا اكثر آدما بعد از 40 سالگي تقريبا به جايگاه ثابت وجودي خودشون مي رسند و همين طور به كمال خودشون.كمال در هر زمينه يي كمال عقلي كمال حرفه يي كمال.....
جدا از موضوع تجربه كه خيلي مهمه و اينكه تجربه ي فرد طي اين ساليان بر تكاملش تاثير ميذاره يه مسئله ي ديگه هم بنظر من هست كه خيلي موثره.(آره دوباره صحبتم سر همون احساس.هنوز اين موضوع به كلي توي ذهن من حل نشده.يعني هنوز راه حل هايي كه دنبالش بودم رو كامل پيدا نكردم ).اون عامل بنظرم رسيدن به balance احساسي همون تعادل احساسات .بازم تاكيد مي كنم منظورم احساس خاصي نيست چون در مطلب قبل بعضي از دوستان منظور منو از احساس تنها به عشق و دوست داشتن تعبير كرده بودن.در حالي كه كلمه ي احساس حالت هاي متعددي رو شامل ميشه مثلا احساس مهم بودن .احساس مطرح بودن.احساس مورد قبول بودن .احساس مورد احترام بودن ...و...و......يا احساس محبوب اين روزگار يعني احساس متفاوت بودن !!
در 40 سالگي به بعد اكثر آدما به تعادل احساسي مي رسند.واسه همينه كه چه در ظاهر و چه در باطن ما از اين افراد عكس العمل هاي شديد و پر شور نمي بينيم.علتشم اينه كه فرد طي اين مدت راه هاي ارضا انواع احساسات رو در خودش پيدا كرده و فهميده كه براي رسيدن به ميزان مورد نيازش از اين احساسات بايد چه كار بكنه و از چه طريقي عمل كنه.
من تصور مي كنم كه آدما زمان و انرژي خيلي زيادي رو براي رسيدن به اين balance احساسي صرف مي كنند.شايد چيزي حدود همون 40 سال رو.اين موضوع حجم زيادي از فضاي ذهن و وجود افراد رو طي اين سال ها اشغال مي كنه.شايد بگي خب اين چه اهميتي داره فرد داره روال عادي زندگيشو طي مي كنه ؟؟ حرف من اينه كه فرد اونقدر زمان و انرژي زيادي رو صرف اين موضوع ميكنه كه از پرداختن به موضوعات بسيار بسيار مهم ديگه يي باز مي مونه. موضوعاتي كه بيشترين تاثير رو توي زندگي حقيقيش داره.موضوعاتي كه لازمه ي پرداختن بهشون يه ذهن و يا بطور كلي يك وجود آرومه.وجودي كه در تلاطم بدست آوردن ساده ترين احساسات نباشه.ذهني كه با ابتدايي ترين وجه خودش (يعني احساسات) كنار اومده باشه.حالا موضوعي كه اين روزا ذهن منو مشغول كرده اينه كه چطور ميشه زودتر و سريع تر به اين تعادل احساسي رسيد؟؟ قبل از اينكه چنان زمان هنگفتي رو از دست بديم.در مورد بعضي از احساسات به يه نتايجي رسيدم ولي بعضيا شونو هنوز نه. نتيجه يي كه بهش رسيدم چيزي نيست جز سر خم كردن در مقابل قوانين لا يتغير هستي !! كاري كه خودم به شخصه خيلي وقت ها ازش سر باز مي زنم .اين سر باز زدن لازمه ي جوونيه مي دونم ولي عاقلانه كه نگاه كني مي بيني اول و آخرش كه اين قوانين بر وجود تو و بر هستي حاكم چه تو دوست داشته باشي چه نداشته باشي پس بهتره كه از همون اول جنگ رو كنار بذاري و هر چي خودش گفته بگي چشم.تا زودتر به تعادل احساسي برسي و همين طور سريع تر آماده ي حركت در جهت كمال بشي
.